اندرباب آجیل فروشی (2)

نظر به اینکه با وجود بازدیدهای فراوان از بلاگمان تابع نظراتتان به صفر میل می کند دست و دلمان به نوشتن گرایشی نداشته و هیچ حال و حوصله مان نمی کشد تا خاطراتمان را نعوذبالله دیجیتالی کنیم.
به قول شاعر:
شیش و هشتیاش بیان وسط سریع اگه اینو دوست ندارید بریم تو فاز بندری
ولی ما احساس می کنیم که کار و کاسبی وبلاگمان پنچر گشته است و افکارمان به این سو روانه شده که داریم یاوه بافی می کنیم و حرفهایمان خریداری ندارد.به هر جهت ، می رویم سر بلاهایی که این چند روزه بر سرمان آوار شده.
بعد از فروش باورنکردنی و نجومیمان در نمایشگاه به فکرمان خطور کرد که خب یک شعبه از فعالیت خوشمزه مان را در منطقه تگزاس و در بین اهالی خودمان که الحق و الانصاف وقت سر خاراندن هم ندارند و نمی شود که بیخیال کسب و کارشان شوند ما را در نمایشگاه مورد لطف قرار دهند بزنیم.علی حی حال یک باب مغازه برایمان از ملزومات به شمار می آمد که به همین جهت یک مغازه دو در سه بدون آب، گاز، تلفن و ضروریات دیگر برای چهارده شبانه روز و به قیمت یک ملیون تومان اجاره نمودیم که هنوز آنجایمان به خاطر این کلاه گشادی که بر سرمان رفته جــــــــــــز می گیرد.چرا که با وجود آجیل دلربا و با قیمت مناسبمان هیچ کس حاضر نیست ازمان جنس بخرد و الان اوضاع مغازه بهتر از وبلاگ نیست. کارمان از دلسردی گذشته و دلمان یخ کرده است. تازه اطفال مردم هم که صد البته بهداشتی ترینشان یک چیزی از دماغ نازش آویزان نموده و مانند آسانسور برج میلاد هی بالا و پایین می بردش از سر و کولمان بالا می روند و باور نمی کنید که یکی از همین خردسالان غیربهداشتی را از جیبمان بیرون آوردیم؛ یادمان باشد فردا به والیدنش تحویل و رسید دریافت نماییم. به هر آجیلی دست می زنیم کمی ژله سبز و زرد خوشرنگ که معلوم است مال همان اطفال مذکور می باشد همراه آجیل بیرون می آید. دیگر خودمان هم نمی توانیم از این همه نعمت بهره ببریم؛ تازه می خواستیم مغازه را تحویل بدهیم ولی چه کنیم مجبوریم همین ها را به مامان ها و باباهای خوب همین کودکان تهوع آور بفروشیم دیگر...
امروز هم وقتی داشتیم آجیل هم می زدیم اشتباهی با سینی چنان بر فرق لامپ چهارصد وات خیاری کوبیدم که بیچاره سکته نموده و الان در بیمارستان بستری است!!! خب کار خوب نیست که از دستمان بر بیاید.
به هر حال اوضاعمان چه در دنیای مجازی و چه اندر باب مسند آجیل فروشی به شدت خط خطی می نماید. نمی دانیم چه خبطی نموده ایم که خداوند این چنین دهانمان را سرویس کرد؟ چه می شود کرد خداست دیگر اگر یککمی اضافه تر حرف بزنیم می گوید داری براندازی نرم می کنی و این بار تا ته حلقمان سرویس است

آسیب شناسی آهنگ مبتذل و نرم و مخملی


در این جا بنده قصد دارم یک سری ترانه ها از خواننده ها و رپرهای ایرانی رو که از خارج هدایت می شوند براتون تحلیل و بررسی و تفسیر هزار تا بلا مثل کارای قسمت بررسی وزارت ارشاد براتون انجام بدم تا شما هم مقداری از آنچه که گوش می دهید اطلاع داشته باشید.
بدلیل نداشتن زمان و مکان مناسب بنده فقط یک خواننده و یک ترانه از ایشان را برایتان انتخاب کردم. بعد از کلی بررسی و تلاش سوژه مورد نظر را ساسی مانکن انتخاب کردیم و به عنوان آهنگ مورد آهنگ جدید «تهران را ال ای بفرمایید» را انتخاب نمودیم که مشخصات مستهجن و ضد ایرانی بیشتر داشت و هم به روز تر بود. البته اگر یادتان باشد ایشان در آهنگی از کروبی که دست و پا نشانده ی بیگانگان میباشد حمایت کافی و وافی را کرده بودند.
تهرانو ال ای کن در سبک 6.9 سروده شده و ایشان سعی بر این داشته که انقلاب بزرگی در رابطه با سبک 6.8 داشته باشند تا اسم و رسم به هم بزنند تا بیشتر به مقاصد شوم استعماری خود برسند. حالا من بخش به بخش براتون تفسیر کنم تا شما هم به نیات شوم و پلیدانه ی ایشان مطلع بشوید:
چیکی چومپکه 6.9 * کسی جوم نخوره اوه اوه
هرچقدر تلاش بسیار نمودیم نفهمیدیم این کلمات چیکی چومپکه یعنی چی ولی به نظر از الفاظ رکیک سرخ پوستان باشه.مصرع دوم هم مانند جانیان مهاجم به بازار زنجانه که میگه جوم نخورید وگرنه میمیرید.
تهرانو ال ای کن * گور بابای ایکون
برو به دی جی بگو * ساسی مانکن پلی کن
هویت ایکون هنوز مشخص نیست ولی در اینجا خواننده سعی در بهترین نشان دادن خود می باشد و ارتباط با دی جی های فراری از کشور را آشکار میکند.
اه نخواستیم بیا این شما و اینم 6.8 * 6.9 مال مانکنه جهانی هم میکنش
6.9 مانکن آورده *بتهوون کم آورده
به سرش حلال که دوست دخترشو نیاورده * وای نگو که کم آورده
در این قسمت خواننده از جهانی کردن 6.9 صحبت می کند و همان طور که میدانید 69 نوعی نماد با عرض معذرت جنسی می باشد. همین طور در این جا تشویق دختران و پسران در ارتباط و دوستی با هم می کند.
ویکی بیبی ماها * با یه قر و چند تا آها
کاری کردم که بیاد فارسی حرف بزنه اوباما * بدو قر بده تو با ما
همان طور که ملاحظه می کنید ترویج بی بند و باری در این جا زیاد دیده می شود مانند کلمات آها و قر. مصرع اول همانند مصرع اول آهنگ مجهول المعنی می باشد. 
مهم ترین نکته ی این قسمت این است که در این جا خواننده به ارتباط خود با اوباما رئیس جمهور کشور منفور آمریکا اقرار و حتی او را مجبور به فارسی حرف زدن هم می کند.البته او در آهنگ نیناش ناش هم اقرار به ارتباط تلفنی خود با جرج دبلیو بوش، درباره جنیفر لوپز که خودتان میدانید چگونه بانویی می باشد، کرده بود.
ای اِ اَ او اِاِ - اِاَاَ ای او اِ * میگه چقدر خوشگله وای که چه لبایی داره
خانومی لاله * متأسفانه زبون نداره
در این جا ایشون سعی در ترویج کلمات رکیک دراند. (مصرع اول مجهول المعنی)!!
6.9 سبک یکیه استایلش * مثلا تو مایه های اسپایدر منه ولی تو
وای وای زن منی تو توهاتی * مثل میوه های صادراتی تلکو تلو بده

ایشان در این بخش سعی در تبلیغ فیلم هالیوودی اسپایدرمن دارند همچنین ایشان صادرات ایران را زیر سئوال می برند.
خانوم هول نده هل هله داره * حرارت قر و مر فر داره
حالا همه به اون بلندی * بگو مدال داری تو المپیک

در این قسمت ضعف ما را نسبت به غربی ها به رخمان میکشد و رتبه 500اممان را خدشه دار فرمودند.

شما رادیکال6.9 تقسیم بر قر و ضربدر2 * مساوی ترکوندن مهمونی و درصد تو * یعنی 100% کل
مثل این که در این قسمت مبنا را بر این قراره داده تا درباره فرمول و مقدار درصد چیزی صحبت کنه.، البته بعضی از صاحب نظران این درصدها را مقدار درصد الکل های نوع جدید عنوان کردند ولی چون از فرمولی صحبت کرده و کلمه ی ترکوندن آورده، ساخت نوع جدیدی از بمب ها را که همه چیز را 100% نابود می کند، به ذهن می آورد.
تا چشمم افتاد به اون قسمت راست بدنت * گفتم اگه چپش این جوری باشه افتضاح خفنه!!
بیا خانوم این شمارمه * اینم کارت ادارمه
بنده در این قسمت هیچی نگم بهتره، با همین ترویج مستهجنات... آخه ... آخه ... آخه ... نه ... آخه ...همون چیزی نگم بهتره!
وای وای عزیزم من تو ترافیک فرشته ام * مگه بنز نمیخواستی چکشو برات نوشتم
میگه بدش من وای چکمو * حالا بدو ناز کن یکمو
نری تو شکمو * وای دیگه چی بهت بگمو

بله درسته که خیابون هی ما غیر استاندارده و هر کسی چند تا ماشین و بنز داره ولی دلیل نمی شه که همه جا اینو جار بزنیم. اصلا معنی نداره که. خوب تو روستا هم ازدهام خرو ببخشید الاغ و قاطر و یابو و اسب نداریم، چرا از اونها نمیگه؟؟!!ها؟!!
وای الهی بیماری بگیرم * دکترا بهم اصرار کنن بگم MRI نمیرم
آخه می خوام واسه ات بمیرم * بگو پیش منی
خوب یک پزشک خوب نداریم، نداشته باشم. اتاق عمل بیاد بیرون نگه متأسفم، خوب بگه. قضا و قدر همینه دیگه! دیگه چرا تو آهنگامون بیایم داد بزنیم دشمن سوءاستفاده کنه! پزشک خوب نداریم، پزشک فوقِ فوقِ فوقِ فوقِ فوقِ فوقِ فوقِ دیپلم که داریم!!
من همون روانیم آره که آهنگام عمده ایه * با توام یه داف فابریک که بدنت حرفه ایه
مشخصاً خود شما نیز در این جا متوجه اعتراف به مشکل روانی داشتن خواننده شده اید!! الحمدُلله!!
بیا پیشم همین حالا حالا * دامنتو بده بالا بالا
هرکی گرمشه اون وسط ساسی مانکنو داد بزنه * این تراک 6.9 ها مثل باد بزنه

]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[!!! 
انشاالله که متوجه قضایا شده اید!!!
تهرانو ال ای کن * عطرمو اسپری کن

بنده و صاحب نظران متوجه منظور پلید خواننده در این قسمت نشده ایم و در تلاش تا به چیزهایی دست بیابیم و شما را هم مطلع سازیم.

6.9 آوردم تز 6.10 زد به سرم * این باشه وظیفه امیر علی مانکن پسرم

خواننده در این قسمت از وظیفه ارثی به فرزند خود صحبت می کند و ولد خود را موظف به ادامه سبک سازی خصوصاً سبک 6.10 می کند. می توان نتیجه دیگری گرفت که سبک های 6 و خورده ای دیگری از قبل بوده و از اجداد ایشان موروث شده ولی به مرور زمان و خدا را شکر از بین رفته اند.

با این اوصاف ما به شما این نصیحت را می کنیم که به جای گوش دادن به این آهنگ های مبتذل بروید هیأت مذهبی یا حداقل این قسمت از آهنگ یاس که می فرماید:
نه اونقدر مثل انصاری فضا بری * نه اونقدر ]دید[ شهرام جزایری

را گوش بفرمایید، تا هم صواب باشد و هم کروبی را لعن بفرستید.
انشاالله از دفعات بعد با مقاصد شوم دیگر خواننده ها و دیگر آهنگ ها هم آشنایتان می فرماییم. اجرمان عندالله.
نَصرُ مِنَ الله وَ فَتحُ القَریب
حاج سید مسعود حفظة الله

اندر باب آجیل فروشی

در اندک مدتی که از وبلاگ نویسی اینجانب می گذرد هر شبانه روز خاطراتی تلخ و شیرین بر من می گزرد و دریغا که نمی شود همه را مکتوب نموده و غایت حوادث را بازگو کرد.دانشجویی است و مودم دیال آپ دیگر تازه باید 110هزار تومان نیز جهت باز کردن حساب و تحویل پرینتمان بریزیم در حلق دانشگاه. انشاالله ريال به ريالش از دماغشان بیرون بیاید که این همه نقدینه دریافت می کنند و به جای آن یک مشت خس و خاشاک تحویل جامعه مان می دهند.
علی حی حال بعد از تلاش بی وقفه و فراوانمان جهت یافتن شغلی در شان و منزلتمان و به طبع آن نیافتن شغلی که به جهنم در شانمان نیست حداقل در منزلتمان باشد به این نتیجه واصل گشتیم که دم عید است و فروش اقلام مورد نیاز مردم کاریست بس پسندیده و نیک که هم خدا راضی است و هم خلق خدا و هم فروشنده اقلام مورد بحث.بنابراین ما نیز رفتیم در مسند آجیل فروشی به این علت که هیچی نداشته باشد شغل خوشمزه ای است. غرفه ای نیز در نمایشگاه بهاره اجاره نمودیم. بعد از خرید اقلام مذکور آنها را به نمایشگاه مذکور بردیم تا در غرفه مذکورمان به دنبال کسب روزی حلال باشیم.
در حین تجهیز غرفه بودیم که افرادی به نام خریدار وارد نمایشگاه شده و یقه مان را گرفتند که این آجیل چهار مغز چنده؟ اون پسته اکبری شوره یا خام؟ و ... ما هم که کف نموده بودیم پیش خودمان فکر کردیم که حتما فروش نمایشگاه شروع شده است، پس بیخیال تجهیز مجهیز شده به کار اصلیمان یعنیفروشندگی مشغول شدیم. در گیرودار فروشندگیمان بودیم که یک آقای مهربان آمد و زد توی برجکمان و با لحنی ملایم و کاملا دموکراتیک بهمان فرمود: مگه نمی دونید نمایشگاه ساعت 3 بعد از ظهر شروع میشه هــــــــــــــــــــــــــــــــــا؟

اخوی بنده هم به عنوان مدیر غرفه یک نگاهی به ساعت خوشگلشان مبذول داشته سپس با لحنی کاملا احساساتی به آن آقای مهربان عرض کردند: خب چرا مردم از الان دارن میان؟الان که ساعت 10 صبحه! آقای مهربان در جواب سوال غیرمنطقی ایشان مقتدرانه پاسخ دادند: همینیه که هست شما حق فروش ندارید. اخوی ما هم که از این جواب قاطع به وجد آمده و در پوست خود نمی گنجید به ایشان عرض کردند: یه ذره هم مدیریت ندارید فقط بلدید مردم رو سر کار بزاریدولی ما بالاخره نفهمیدیم که چه چیز بی تربیتی و بدآموزی داری در سخن اخویمان بود که باعث شد آن آقای مهربان کمی با ما مزاح بفرماید. به این ترتیب که ایشان رفته و مرحمت نمودند برق غرفه ما ر قطع کردند. لیکن از آنجایی که اینجانب جنبه شوخی ندارم و از عنایت ایشان به طرز فاجعه آمیزی قاطی کرده بودم بعد از مراجعت وی با عشوه و ناز خاصی به ایشان عرض کردم: مملکت که دست یه مشت چوپون بیفته آخر عاقبت ملت بهتر از این نمیشه. یحتمل سخن قصارمان به تریپ مهربانشان برخورد که وقتی داشتند از دیدگانمان دور می گشتند نگاهی غضبناک بر بنده و اهالی غرفه اغتشاشگرمان مبذول فرموده و زیر لب جملاتی بیان می نمودند که به شخصه هیچ از آن بیانات گهربار نفهمیدم.خب می خواستید چه کار کنم؟ اصلا به درک که بهشان برخورد نمود مگر ما با ایشان شوخی داریم؟ اصلا ایشان مگر هم سن ما هستند که با ما شوخی می کنند؟ اما ایشان همانگونه که قدوم مبارک را برمی داشتند به بنده و اخوی همچنان چپ چپ نگاه می کردند. احتمالا تشریف می بردند ما را ستاره دار نمایند! بعد از اینکه ایشان تشریفشان را با خود بردند هرکسی که نام خریدار را یدک می کشیدو از بخت بد کارش به ما می افتاد سنگ روی یخش کرده و می گفتیم بعد از ساعت 3 بیاو هنگامی که می پرسیدپس چرا از الان نمایشگاه بازه در جواب سوال نامربوطشان بهشان عرض می کردیم از همان آقا مهربانه بپرسید. لیکن بعد از ساعت 3 که قانونا و شرعا و عرفا و اصولا و مثلا آن آقای مهربان آمریکا بودند؛ ما به کوری دیدگان وی و رفقایش تا آخرین لحظه وقت سر خاراندن هم نداشتیمتازه بعد از اتمام وقت نمایشگاه حساب خستگیمان دستمان آمد و یادمان افتاد که شام هم تناول ننموده ایم. واقعا که چه مصیبتی!!!

روز بعد...

ساعت 10 صبحگاه از خواب شیرین به زور لگد و کتک و داد وهوار بیدار شدیم و بعد از نوش جان کردن صبحانه خواستیم برویم بیرون که فهمیدیم حال درست حسابیمان ته کشیده است! احتمالا کفرگویی های دیروز کار دستمان داده بود و گیر دادنمان به چوپانها و تمسخر شغل شریف شبانی باعث گشت حکمت خداوندی بر آن شود که خداوند کمی تا قسمتی حالمان را بگیرد.بنده نیز در همینجا سخن خود را پس گرفته و می گویم اصلا کی گفته که چوپانها نمی توانند تصمیمات مملکتی بگیرند؟ولی این حال و حال گیری تا اندازه ای عود نمود که حتی نتوانستیم به نمایشگاه رفته و در خدمت آحاد مردم باشیم.

خداوند از سر تقصیراتمان بگزرد.
 آمین!

ولی بعد از برد مقتدرانه تیممان در برابر فولاد دلمان شاد شده و کلی سر کیف آمدیم...

در ضمن نظرات خود را در قسمت حرف و حدیث قرار دهید.

یا علی...



۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

اندرباب آجیل فروشی (2)

نظر به اینکه با وجود بازدیدهای فراوان از بلاگمان تابع نظراتتان به صفر میل می کند دست و دلمان به نوشتن گرایشی نداشته و هیچ حال و حوصله مان نمی کشد تا خاطراتمان را نعوذبالله دیجیتالی کنیم.
به قول شاعر:
شیش و هشتیاش بیان وسط سریع اگه اینو دوست ندارید بریم تو فاز بندری
ولی ما احساس می کنیم که کار و کاسبی وبلاگمان پنچر گشته است و افکارمان به این سو روانه شده که داریم یاوه بافی می کنیم و حرفهایمان خریداری ندارد.به هر جهت ، می رویم سر بلاهایی که این چند روزه بر سرمان آوار شده.
بعد از فروش باورنکردنی و نجومیمان در نمایشگاه به فکرمان خطور کرد که خب یک شعبه از فعالیت خوشمزه مان را در منطقه تگزاس و در بین اهالی خودمان که الحق و الانصاف وقت سر خاراندن هم ندارند و نمی شود که بیخیال کسب و کارشان شوند ما را در نمایشگاه مورد لطف قرار دهند بزنیم.علی حی حال یک باب مغازه برایمان از ملزومات به شمار می آمد که به همین جهت یک مغازه دو در سه بدون آب، گاز، تلفن و ضروریات دیگر برای چهارده شبانه روز و به قیمت یک ملیون تومان اجاره نمودیم که هنوز آنجایمان به خاطر این کلاه گشادی که بر سرمان رفته جــــــــــــز می گیرد.چرا که با وجود آجیل دلربا و با قیمت مناسبمان هیچ کس حاضر نیست ازمان جنس بخرد و الان اوضاع مغازه بهتر از وبلاگ نیست. کارمان از دلسردی گذشته و دلمان یخ کرده است. تازه اطفال مردم هم که صد البته بهداشتی ترینشان یک چیزی از دماغ نازش آویزان نموده و مانند آسانسور برج میلاد هی بالا و پایین می بردش از سر و کولمان بالا می روند و باور نمی کنید که یکی از همین خردسالان غیربهداشتی را از جیبمان بیرون آوردیم؛ یادمان باشد فردا به والیدنش تحویل و رسید دریافت نماییم. به هر آجیلی دست می زنیم کمی ژله سبز و زرد خوشرنگ که معلوم است مال همان اطفال مذکور می باشد همراه آجیل بیرون می آید. دیگر خودمان هم نمی توانیم از این همه نعمت بهره ببریم؛ تازه می خواستیم مغازه را تحویل بدهیم ولی چه کنیم مجبوریم همین ها را به مامان ها و باباهای خوب همین کودکان تهوع آور بفروشیم دیگر...
امروز هم وقتی داشتیم آجیل هم می زدیم اشتباهی با سینی چنان بر فرق لامپ چهارصد وات خیاری کوبیدم که بیچاره سکته نموده و الان در بیمارستان بستری است!!! خب کار خوب نیست که از دستمان بر بیاید.
به هر حال اوضاعمان چه در دنیای مجازی و چه اندر باب مسند آجیل فروشی به شدت خط خطی می نماید. نمی دانیم چه خبطی نموده ایم که خداوند این چنین دهانمان را سرویس کرد؟ چه می شود کرد خداست دیگر اگر یککمی اضافه تر حرف بزنیم می گوید داری براندازی نرم می کنی و این بار تا ته حلقمان سرویس است

۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

آسیب شناسی آهنگ مبتذل و نرم و مخملی


در این جا بنده قصد دارم یک سری ترانه ها از خواننده ها و رپرهای ایرانی رو که از خارج هدایت می شوند براتون تحلیل و بررسی و تفسیر هزار تا بلا مثل کارای قسمت بررسی وزارت ارشاد براتون انجام بدم تا شما هم مقداری از آنچه که گوش می دهید اطلاع داشته باشید.
بدلیل نداشتن زمان و مکان مناسب بنده فقط یک خواننده و یک ترانه از ایشان را برایتان انتخاب کردم. بعد از کلی بررسی و تلاش سوژه مورد نظر را ساسی مانکن انتخاب کردیم و به عنوان آهنگ مورد آهنگ جدید «تهران را ال ای بفرمایید» را انتخاب نمودیم که مشخصات مستهجن و ضد ایرانی بیشتر داشت و هم به روز تر بود. البته اگر یادتان باشد ایشان در آهنگی از کروبی که دست و پا نشانده ی بیگانگان میباشد حمایت کافی و وافی را کرده بودند.
تهرانو ال ای کن در سبک 6.9 سروده شده و ایشان سعی بر این داشته که انقلاب بزرگی در رابطه با سبک 6.8 داشته باشند تا اسم و رسم به هم بزنند تا بیشتر به مقاصد شوم استعماری خود برسند. حالا من بخش به بخش براتون تفسیر کنم تا شما هم به نیات شوم و پلیدانه ی ایشان مطلع بشوید:
چیکی چومپکه 6.9 * کسی جوم نخوره اوه اوه
هرچقدر تلاش بسیار نمودیم نفهمیدیم این کلمات چیکی چومپکه یعنی چی ولی به نظر از الفاظ رکیک سرخ پوستان باشه.مصرع دوم هم مانند جانیان مهاجم به بازار زنجانه که میگه جوم نخورید وگرنه میمیرید.
تهرانو ال ای کن * گور بابای ایکون
برو به دی جی بگو * ساسی مانکن پلی کن
هویت ایکون هنوز مشخص نیست ولی در اینجا خواننده سعی در بهترین نشان دادن خود می باشد و ارتباط با دی جی های فراری از کشور را آشکار میکند.
اه نخواستیم بیا این شما و اینم 6.8 * 6.9 مال مانکنه جهانی هم میکنش
6.9 مانکن آورده *بتهوون کم آورده
به سرش حلال که دوست دخترشو نیاورده * وای نگو که کم آورده
در این قسمت خواننده از جهانی کردن 6.9 صحبت می کند و همان طور که میدانید 69 نوعی نماد با عرض معذرت جنسی می باشد. همین طور در این جا تشویق دختران و پسران در ارتباط و دوستی با هم می کند.
ویکی بیبی ماها * با یه قر و چند تا آها
کاری کردم که بیاد فارسی حرف بزنه اوباما * بدو قر بده تو با ما
همان طور که ملاحظه می کنید ترویج بی بند و باری در این جا زیاد دیده می شود مانند کلمات آها و قر. مصرع اول همانند مصرع اول آهنگ مجهول المعنی می باشد. 
مهم ترین نکته ی این قسمت این است که در این جا خواننده به ارتباط خود با اوباما رئیس جمهور کشور منفور آمریکا اقرار و حتی او را مجبور به فارسی حرف زدن هم می کند.البته او در آهنگ نیناش ناش هم اقرار به ارتباط تلفنی خود با جرج دبلیو بوش، درباره جنیفر لوپز که خودتان میدانید چگونه بانویی می باشد، کرده بود.
ای اِ اَ او اِاِ - اِاَاَ ای او اِ * میگه چقدر خوشگله وای که چه لبایی داره
خانومی لاله * متأسفانه زبون نداره
در این جا ایشون سعی در ترویج کلمات رکیک دراند. (مصرع اول مجهول المعنی)!!
6.9 سبک یکیه استایلش * مثلا تو مایه های اسپایدر منه ولی تو
وای وای زن منی تو توهاتی * مثل میوه های صادراتی تلکو تلو بده

ایشان در این بخش سعی در تبلیغ فیلم هالیوودی اسپایدرمن دارند همچنین ایشان صادرات ایران را زیر سئوال می برند.
خانوم هول نده هل هله داره * حرارت قر و مر فر داره
حالا همه به اون بلندی * بگو مدال داری تو المپیک

در این قسمت ضعف ما را نسبت به غربی ها به رخمان میکشد و رتبه 500اممان را خدشه دار فرمودند.

شما رادیکال6.9 تقسیم بر قر و ضربدر2 * مساوی ترکوندن مهمونی و درصد تو * یعنی 100% کل
مثل این که در این قسمت مبنا را بر این قراره داده تا درباره فرمول و مقدار درصد چیزی صحبت کنه.، البته بعضی از صاحب نظران این درصدها را مقدار درصد الکل های نوع جدید عنوان کردند ولی چون از فرمولی صحبت کرده و کلمه ی ترکوندن آورده، ساخت نوع جدیدی از بمب ها را که همه چیز را 100% نابود می کند، به ذهن می آورد.
تا چشمم افتاد به اون قسمت راست بدنت * گفتم اگه چپش این جوری باشه افتضاح خفنه!!
بیا خانوم این شمارمه * اینم کارت ادارمه
بنده در این قسمت هیچی نگم بهتره، با همین ترویج مستهجنات... آخه ... آخه ... آخه ... نه ... آخه ...همون چیزی نگم بهتره!
وای وای عزیزم من تو ترافیک فرشته ام * مگه بنز نمیخواستی چکشو برات نوشتم
میگه بدش من وای چکمو * حالا بدو ناز کن یکمو
نری تو شکمو * وای دیگه چی بهت بگمو

بله درسته که خیابون هی ما غیر استاندارده و هر کسی چند تا ماشین و بنز داره ولی دلیل نمی شه که همه جا اینو جار بزنیم. اصلا معنی نداره که. خوب تو روستا هم ازدهام خرو ببخشید الاغ و قاطر و یابو و اسب نداریم، چرا از اونها نمیگه؟؟!!ها؟!!
وای الهی بیماری بگیرم * دکترا بهم اصرار کنن بگم MRI نمیرم
آخه می خوام واسه ات بمیرم * بگو پیش منی
خوب یک پزشک خوب نداریم، نداشته باشم. اتاق عمل بیاد بیرون نگه متأسفم، خوب بگه. قضا و قدر همینه دیگه! دیگه چرا تو آهنگامون بیایم داد بزنیم دشمن سوءاستفاده کنه! پزشک خوب نداریم، پزشک فوقِ فوقِ فوقِ فوقِ فوقِ فوقِ فوقِ دیپلم که داریم!!
من همون روانیم آره که آهنگام عمده ایه * با توام یه داف فابریک که بدنت حرفه ایه
مشخصاً خود شما نیز در این جا متوجه اعتراف به مشکل روانی داشتن خواننده شده اید!! الحمدُلله!!
بیا پیشم همین حالا حالا * دامنتو بده بالا بالا
هرکی گرمشه اون وسط ساسی مانکنو داد بزنه * این تراک 6.9 ها مثل باد بزنه

]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[ ]دید[!!! 
انشاالله که متوجه قضایا شده اید!!!
تهرانو ال ای کن * عطرمو اسپری کن

بنده و صاحب نظران متوجه منظور پلید خواننده در این قسمت نشده ایم و در تلاش تا به چیزهایی دست بیابیم و شما را هم مطلع سازیم.

6.9 آوردم تز 6.10 زد به سرم * این باشه وظیفه امیر علی مانکن پسرم

خواننده در این قسمت از وظیفه ارثی به فرزند خود صحبت می کند و ولد خود را موظف به ادامه سبک سازی خصوصاً سبک 6.10 می کند. می توان نتیجه دیگری گرفت که سبک های 6 و خورده ای دیگری از قبل بوده و از اجداد ایشان موروث شده ولی به مرور زمان و خدا را شکر از بین رفته اند.

با این اوصاف ما به شما این نصیحت را می کنیم که به جای گوش دادن به این آهنگ های مبتذل بروید هیأت مذهبی یا حداقل این قسمت از آهنگ یاس که می فرماید:
نه اونقدر مثل انصاری فضا بری * نه اونقدر ]دید[ شهرام جزایری

را گوش بفرمایید، تا هم صواب باشد و هم کروبی را لعن بفرستید.
انشاالله از دفعات بعد با مقاصد شوم دیگر خواننده ها و دیگر آهنگ ها هم آشنایتان می فرماییم. اجرمان عندالله.
نَصرُ مِنَ الله وَ فَتحُ القَریب
حاج سید مسعود حفظة الله

۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

اندر باب آجیل فروشی

در اندک مدتی که از وبلاگ نویسی اینجانب می گذرد هر شبانه روز خاطراتی تلخ و شیرین بر من می گزرد و دریغا که نمی شود همه را مکتوب نموده و غایت حوادث را بازگو کرد.دانشجویی است و مودم دیال آپ دیگر تازه باید 110هزار تومان نیز جهت باز کردن حساب و تحویل پرینتمان بریزیم در حلق دانشگاه. انشاالله ريال به ريالش از دماغشان بیرون بیاید که این همه نقدینه دریافت می کنند و به جای آن یک مشت خس و خاشاک تحویل جامعه مان می دهند.
علی حی حال بعد از تلاش بی وقفه و فراوانمان جهت یافتن شغلی در شان و منزلتمان و به طبع آن نیافتن شغلی که به جهنم در شانمان نیست حداقل در منزلتمان باشد به این نتیجه واصل گشتیم که دم عید است و فروش اقلام مورد نیاز مردم کاریست بس پسندیده و نیک که هم خدا راضی است و هم خلق خدا و هم فروشنده اقلام مورد بحث.بنابراین ما نیز رفتیم در مسند آجیل فروشی به این علت که هیچی نداشته باشد شغل خوشمزه ای است. غرفه ای نیز در نمایشگاه بهاره اجاره نمودیم. بعد از خرید اقلام مذکور آنها را به نمایشگاه مذکور بردیم تا در غرفه مذکورمان به دنبال کسب روزی حلال باشیم.
در حین تجهیز غرفه بودیم که افرادی به نام خریدار وارد نمایشگاه شده و یقه مان را گرفتند که این آجیل چهار مغز چنده؟ اون پسته اکبری شوره یا خام؟ و ... ما هم که کف نموده بودیم پیش خودمان فکر کردیم که حتما فروش نمایشگاه شروع شده است، پس بیخیال تجهیز مجهیز شده به کار اصلیمان یعنیفروشندگی مشغول شدیم. در گیرودار فروشندگیمان بودیم که یک آقای مهربان آمد و زد توی برجکمان و با لحنی ملایم و کاملا دموکراتیک بهمان فرمود: مگه نمی دونید نمایشگاه ساعت 3 بعد از ظهر شروع میشه هــــــــــــــــــــــــــــــــــا؟

اخوی بنده هم به عنوان مدیر غرفه یک نگاهی به ساعت خوشگلشان مبذول داشته سپس با لحنی کاملا احساساتی به آن آقای مهربان عرض کردند: خب چرا مردم از الان دارن میان؟الان که ساعت 10 صبحه! آقای مهربان در جواب سوال غیرمنطقی ایشان مقتدرانه پاسخ دادند: همینیه که هست شما حق فروش ندارید. اخوی ما هم که از این جواب قاطع به وجد آمده و در پوست خود نمی گنجید به ایشان عرض کردند: یه ذره هم مدیریت ندارید فقط بلدید مردم رو سر کار بزاریدولی ما بالاخره نفهمیدیم که چه چیز بی تربیتی و بدآموزی داری در سخن اخویمان بود که باعث شد آن آقای مهربان کمی با ما مزاح بفرماید. به این ترتیب که ایشان رفته و مرحمت نمودند برق غرفه ما ر قطع کردند. لیکن از آنجایی که اینجانب جنبه شوخی ندارم و از عنایت ایشان به طرز فاجعه آمیزی قاطی کرده بودم بعد از مراجعت وی با عشوه و ناز خاصی به ایشان عرض کردم: مملکت که دست یه مشت چوپون بیفته آخر عاقبت ملت بهتر از این نمیشه. یحتمل سخن قصارمان به تریپ مهربانشان برخورد که وقتی داشتند از دیدگانمان دور می گشتند نگاهی غضبناک بر بنده و اهالی غرفه اغتشاشگرمان مبذول فرموده و زیر لب جملاتی بیان می نمودند که به شخصه هیچ از آن بیانات گهربار نفهمیدم.خب می خواستید چه کار کنم؟ اصلا به درک که بهشان برخورد نمود مگر ما با ایشان شوخی داریم؟ اصلا ایشان مگر هم سن ما هستند که با ما شوخی می کنند؟ اما ایشان همانگونه که قدوم مبارک را برمی داشتند به بنده و اخوی همچنان چپ چپ نگاه می کردند. احتمالا تشریف می بردند ما را ستاره دار نمایند! بعد از اینکه ایشان تشریفشان را با خود بردند هرکسی که نام خریدار را یدک می کشیدو از بخت بد کارش به ما می افتاد سنگ روی یخش کرده و می گفتیم بعد از ساعت 3 بیاو هنگامی که می پرسیدپس چرا از الان نمایشگاه بازه در جواب سوال نامربوطشان بهشان عرض می کردیم از همان آقا مهربانه بپرسید. لیکن بعد از ساعت 3 که قانونا و شرعا و عرفا و اصولا و مثلا آن آقای مهربان آمریکا بودند؛ ما به کوری دیدگان وی و رفقایش تا آخرین لحظه وقت سر خاراندن هم نداشتیمتازه بعد از اتمام وقت نمایشگاه حساب خستگیمان دستمان آمد و یادمان افتاد که شام هم تناول ننموده ایم. واقعا که چه مصیبتی!!!

روز بعد...

ساعت 10 صبحگاه از خواب شیرین به زور لگد و کتک و داد وهوار بیدار شدیم و بعد از نوش جان کردن صبحانه خواستیم برویم بیرون که فهمیدیم حال درست حسابیمان ته کشیده است! احتمالا کفرگویی های دیروز کار دستمان داده بود و گیر دادنمان به چوپانها و تمسخر شغل شریف شبانی باعث گشت حکمت خداوندی بر آن شود که خداوند کمی تا قسمتی حالمان را بگیرد.بنده نیز در همینجا سخن خود را پس گرفته و می گویم اصلا کی گفته که چوپانها نمی توانند تصمیمات مملکتی بگیرند؟ولی این حال و حال گیری تا اندازه ای عود نمود که حتی نتوانستیم به نمایشگاه رفته و در خدمت آحاد مردم باشیم.

خداوند از سر تقصیراتمان بگزرد.
 آمین!

ولی بعد از برد مقتدرانه تیممان در برابر فولاد دلمان شاد شده و کلی سر کیف آمدیم...

در ضمن نظرات خود را در قسمت حرف و حدیث قرار دهید.

یا علی...