واقعا دوستت دارم

واقعا دوستت دارم


واقعا دوستت دارم


گرچه شايد گاهي

چنين به نظر نرسد


گاه شايد به نظررسد

كه عاشق تو نيستم

گاه شايد به نظر رسد

كه حتي دوستت هم ندارم

ولي درست در همين زمان هااست

كه بايد بيش از هميشه

مرا درك كني

چون در همين زمان هاست

كه بيش از هميشه عاشق تو هستم

ولي احساساتم جريحه دار شده است

با اين كه نمي خواهم

مي بينم كه نسبت به تو

سرد و بي تفاوتم

درست در همين زمان هاست كه مي بينم

بيان احساساتم برايم خيلي دشوار مي شود

اغلب كرده تو ؛كه احساسات مرا جريحه دار كرده است

بسيار كوچك است

ولي آن گاه كه كسي را دوست داري

آن سان كه من تو را دوست داري

هركاهي ؛كوهي مي شود

و پيش از هر چيزي اين به ذهنم مي رسد

كه دوستم نداري

خواهش مي كنم با من صبور باش

مي خواهم با احساساتم

صادق تر باشم

و مي كوشم كه اين چنين حساس نباشم

ولي با اين همه

فكر مي كنم كه بايد كاملا اطمينان داشته باشي

كه هميشه

از همه راههاي ممكن

عاشق تو هستم

فراماسون ضد صهیون!

سلام دوستان چیز...


هرکاری می کنیم خاطراتمون سیاسی نشه نمیشه؛ هر کاری می کنیم هاله ای از آقا توش هویداست.

یه چند روزی هست که افتادم تو خط تحقیق و تفحص در مورد مسئله خیلی مهمی به اسم فراماسونری.

 چی هست اینی که گفتم؟ خب به عبارت ساده تر یعنی همون چیز؛ البته بحث خیلی پیچیده تر از این حرفاست هاااااااااااااااااااااااااااااااا. بعد از کلی تحقیق و بررسی من فهمیدم که این چیز در کل چیز بدی هست و نباید انجام داد وگرنه می شی عضو جنبش فراماسونی اصلاحات. حتما می پرسین اینو از کجا درآوردم. والا وقتی داشتم تو گوگل این عبارت رو :"علامت فراماسون"جستجو می کردم تو پایین صفحه یه عکسی دیدم که روش نوشته بود "جنبش شوم".انقدر خوشگل طراحیش کرده بودن از بس این استعدادهای ما شکوفا شده بعد از انتخابات.تو وبلاگ هم سبزهای از خدا بی خبر رو شیطان پرست و سران فتنه(لعنت الله علیهم اجمعین) رو فراماسون و جنبش سبز رو جنبش فراماسونی یعنی جنبشی بر ضد امام عصر (عج) خونده بود. اشکال نداره هر چی دلشون می خواد به ما می گن این چیزهم روش... حالا بماند که آقای جنتی چقدر شبیه بز بافومت هستن و یه ارتباط نسبی با این دیو دارن.در وبلاگ نویسی هم تبحر خاصی دارند این مدافعان اسلام ناب احمدی. تازه به ندا آقاسلطان هم درجه بازیگری 33 رو دادند!!!
در مورد این 33 باید عرض شود که چیز... یکی از اعداد مقدس فراماسون ها هستش و فکر کنم آقای ا.ن هم دارای درجه 33 باشند یعنی ایشان چیز هستن... فراماسون اعظم .666 ایشان را از جمیع بلایا حفظ نماید... تازه دعانویسان دربار هم خبر از ظهور شخصی به نام "م ح م" در زمان انتخابات ایشان خبر داده بودند که طرفدارانشان با چیز کاسه کوزه قدرت ایشان را بر هم خواند ریخت که البته باید یادآورشد این عده بسیار اندک و در حدود هفتاد میلیون نفر بودند که به دست پاسداران اسلام ضد فراماسونی ناب احمدی در نطفه خفه شدند. حالا این که صداشون چرا در میاد جای چیز دارد!!!بحث

حتما هاله نور ایشان هم یکی از جادوهای کابالایی هستش که درجه 33 رو بهشون اعطا کردند ولی بعضیا می گن که هاله نور ایشون تقلبی بوده و انرژی لازم برای روشن کردن هاله مذکور از نیروگاه بوشهر تامین می شده!!! که باید به این افراد گفت که تو انتخابات و تو روز روشن تقلب میشه، این چیز که تو سازمان ملل بوده بابا. خدا آخر و عاقبت ما را در آخرالزمان ختم به بخیر یا حداقل یه چیزی تو همین مایه ها بفرماید!.

به هر حال هرچی مقام عظما تشخیص بدهند همان است و در کل ما غلط می کنیم حقمونو می خوایم. این حرفهای رو جدی نگیرید دارم از کهریزک آپ می کنم.

برام دعا کنید.

تا بعدا...

یا علی و خدانگهدارتون



شب

زندگی مثل پیانوست... همان چیزی را می شنوی که می نوازی!


شب را دوست دارم! چون دیگر رهگذری از کوچه پس کوچه های شهرم نمی گذرد تا سرگردانی مرا ببیند چون انتها را نمی بینم تا برای رسیدن به آن اشتیاق داشته باشم...
شب را دوست دارم! چون دیگر هیچ عابری از دوردست اشکهای یخ زده ام را در گوشه چشمان بی فروغم نمی بیند...
شب را دوست میدارم! چرا که اولین بار تو را در شب یافتم ؛ از شب میترسم! تورادر شب از دست دادم...
از شب متنفرم! به اندازه تمام عشق های دروغین...
با آفتاب قهرم!چرا شبها به دیدارم نمی آید؟؟؟


سلام به همه دوستان گل و اغتشاش طلب خودم.
دیروز یه کم کار داشتم نتونستم بنویسم که بر من چه گذشت.اما امروز آپ می کنم چون یه جورایی حوادث امروز مربوط میشه به دیروز..
از اونجایی که من پریروز از پدر جان پول دانشگاه رو گرفتم منظورم همون دویست هزار تومن معادل دو میلیون ریال هستش دیروز واسه واریز پول به دانشگاه مذکور مراجعت نموده و مبلغ درخواستی رو به حساب دانشگاه واریز نمودم ،کوفتشون بشه الهی،بعد از این عمل شرم آور 18 واحد رو انتخاب کردم که اگه مشکلی پیش نیاد تو حذف و اضافه زمانبندی ها رو درست می کنم آخه واحدام یه جوری افتاده که فقط شنبه و یکشنبه و دوشنبه خودشم از صبح خروس خون تا نصف شب درس دارم.
حتما میگید به جهنم یه کم زودتر انتخاب واحد می کردی درسات تایم بهتری می افتاد. راست می گی خب.حرف حق جواب نداره (البته در مواقعی با استفاده از باطوم و چماق میشه جواب داد). به هر حال بعد از انتخاب واحد اومدیم خونه که مامانی گفت که برگه های سهام عدالت رو بردار ببر پست ببین چرا پستچی نیاورده دم خونه.
ما هم برداشتیم بردیم پست. دم باجه پست خیلی شلوغ بود و من در عجب بودم از مردم آگاهی که با آگاهی کامل به رئیس جمهور منتخب رای داده بودند و این آگاهی از اینجا معلوم بود که بعضیا دستشون کارتهای کد رهگیری برای هدرمند کردن یارانه ها بود و تو صف سهام عدالت ایستاده بودن! و همینطوری آگاهیشون رو به رخ قدرتهای استکباری می کشیدن. حالا اون بدبختی که هی می گفت یارانه ها اینجا نایستن بماند. جالب تر از اونا پیرمردی روستایی بود که با شونصد سال سن و در حالی که شکمش از گشنگی صدای کلاغ میداد؛ یکی از همین کارتا تو دستش بود و روش نوشته بود خوشه سوم ... بدبخت اومده بود اعتراض کنه که بابا من شکم خودمو نمی تونم سیر کنم چطوری بیام هر ماه فلان هزار تومن بدم آخرشم هیچی بهم ندن؟! فقط خدا به آبروی این ملت رحم کرده که خبرنگارای رسانه های استکباری تو پست و دم باجه سهام عدالت پیداشون نمیشه وگرنه... بگزریم معلومه که خوشه بندیها عادلانه بوده و طرح چهارم توسعه که کم کم همه مردم ایران زیر پوشش کمیته امداد قرار بگیرن داره محقق میشه.خدا ایشون رو برای ملت حفظ کنه!
ما هم رفتیم تو صف البته کدوم صف خودمم نفهمیدم بالاخره. رفتم جلو و از چندتا از این مردم آگاه خواستم که مدارکشون رو پشت سر هم بزارن یعنی بزارن تو صف. خلاصه نوبت من هم شد و یارو با یه من ریش گفت که چند لحظه که یه چیزی در حدود نیم ساعت طول کشید  صبر کنم.بعدشم گفت که سودتون اومده برو بگیر...
رفتم و برگه شو گرفتم البته انصاف نیست که نگم خیلی زود کارم راه افتاد. بعدشم اومدم خونه. اما امروز صبح که از خواب ناز بیدارم شدم سردری به غایت شدید گرفته بودم که تا به امروز سابقه نداشته است و تا همین الان که دارم می نویسم ادامه داره... حتما انقدر گیر به آقا دادم که آهش گرفته. توی راه بانک هم با خودم فکر می کردم که با این پول چه کارها که نمیشه کرد شوخی که نیست چهارصد هزار ریال معادل چهل هزار تومن پوله. واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدا
ولی انقدر سرم بیریخت درد می کرد که بیخیال مال دنیا شدم و اومدم تو خونه و تا الانم خواب بودم.
تا بعداً یا علی و خدا نگهدارتون

چیکار کنم خدایـــــــــــــــــــــا؟!

خب امروز صبح که از خواب پا شدم سماورو روشن کردم چایی خوب دم دم کردم ... گلین چایی (حمایت از ما کلیک روی تبلیغات). به هر حال بعد از لومبوندن صبحونه که الحق و الانصاف بعد از کپیدنی معادل 8 ساعت که باید بگم امروز بیشتر خوابیده بوده و حسابی گشنه و تشنه و گیج و منگ و خنگ و ... بودم توپ چسبید عین سریش. بعدشم با کلی مِن و مِن پاشدیم بریم دنبال کارامون، چه کاری معلومه ثبت نام دانشگاه دیگه؛ ما که کار درست و پیمونی نداریم هر روز هم از صبح خروس خون تا نصف شب عین مگس میپریم اینور میپریم اونور آخرش هم دست از پا درازتر میایم خونه میشینیم فوتبال جریره نیگاه می کنیم. این هم از مزایای دولت خدمت گذار که ما نمیدونیم این همه طرح و طحر کجا میره که هیچ جوونی بیکار نیست!!!


خلاصه ما که رفتیم سمت دانشگاه دیدیم بعله دانشگاه شلوغه و من هم که چند روزی هست دنبال نمره انتحانامم نمیتونم به همین راحتیا گیرش بیارم.چیکار کنیم؟؟؟ رفتم سایت و یه اکانت خریدم و نشستم پشت کامپیوتر و زدم نمراتم را...

بد نبود ولی باید بخونم، آخه میدونید من از بچگی عادت نداشتم درس بخونم ولی همیشه شاگرد اول کلاسمون بودم. ولی اینجا دانشگاهه و کلی پول بالای هر کدوم از واحدام رفته. منم که ترم یکی بودم این چیزا حالیم نبود ولی خب باید خوند؛ چون بابایی پول یامفت نداره آقاهه.

ولی بعد از اینکه متوجه شدم کارم بد نبوده متوجه مساله بیخود دیگه ای هم شدم ... ، باید واسه انتخاب واحد جدید یه دویست هزار تومن معادل دو میلیون ریال (البته ناقابل) باید به حساب دانشگاه واریز کنم. بالاخره دست از پا درازتر برگشتم خونه و مساله دو میلیون ریال مذکور رو گفتم. باشد. بعد از کوفتیدن نهار گفتم یه کم استراحت کنم و چرت زدن بهترین گزینه بود ولی نمی دونم چرا چرت زدم انقدر طول کشید و من به جای اینکه چرت بزنم عینهو خرس خوابیدم.بعد داد و بیداد مامان جان از خواب شیرینی که به جای چرت زدن به خورد خودم داده بودم بیدارم کرد و گفت که یکی از دوستان پشت تلفنه من هم خواب آلود رفتم سر گوشی تیلیف و بعد از کلی حال و احوال پرسی اونوریه گفت که اگه عجله نکنی تمام ظرفیت ها پر میشه و اونوقت تو میمونی منظورم میمون نیستها می مونی هست با واحد های بیخود.

حالا من موندم که چطوری به پاپا بگم که واسه ترم 2 دو میلیون ریال معادل دویست هزار تومن پول خواستن.



یا علی گفتیم و وبلاگ نویسی آغاز شد...

با سلام باید خدمت دوستان و دشمنان که بسیار بیشتر از دوستان هستند و دوستان قشر اقلیت را در بر می گیرند باید عرض شود که از امروز وبلاگ من رسما و با شروع  دهه فجر برای ما و زجر برای دشمنان نظام که جدیداً معروف شده اند به فرقه سبز پوشان اموی که البته باید متذکر شد که خود من هم جزء همین عده حرمت شکن بی تربیت هستم (لعنت الله علیهم اجمعین) ،حالا با چه اصولی خدا می داند و آقای ا.ن؛ شروع به کار خواهد نمود.
باشد که خاطرات خوشی را بنویسیم...
انشاالله.

۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

واقعا دوستت دارم

واقعا دوستت دارم


واقعا دوستت دارم


گرچه شايد گاهي

چنين به نظر نرسد


گاه شايد به نظررسد

كه عاشق تو نيستم

گاه شايد به نظر رسد

كه حتي دوستت هم ندارم

ولي درست در همين زمان هااست

كه بايد بيش از هميشه

مرا درك كني

چون در همين زمان هاست

كه بيش از هميشه عاشق تو هستم

ولي احساساتم جريحه دار شده است

با اين كه نمي خواهم

مي بينم كه نسبت به تو

سرد و بي تفاوتم

درست در همين زمان هاست كه مي بينم

بيان احساساتم برايم خيلي دشوار مي شود

اغلب كرده تو ؛كه احساسات مرا جريحه دار كرده است

بسيار كوچك است

ولي آن گاه كه كسي را دوست داري

آن سان كه من تو را دوست داري

هركاهي ؛كوهي مي شود

و پيش از هر چيزي اين به ذهنم مي رسد

كه دوستم نداري

خواهش مي كنم با من صبور باش

مي خواهم با احساساتم

صادق تر باشم

و مي كوشم كه اين چنين حساس نباشم

ولي با اين همه

فكر مي كنم كه بايد كاملا اطمينان داشته باشي

كه هميشه

از همه راههاي ممكن

عاشق تو هستم

۱۳۸۸ بهمن ۲۶, دوشنبه

فراماسون ضد صهیون!

سلام دوستان چیز...


هرکاری می کنیم خاطراتمون سیاسی نشه نمیشه؛ هر کاری می کنیم هاله ای از آقا توش هویداست.

یه چند روزی هست که افتادم تو خط تحقیق و تفحص در مورد مسئله خیلی مهمی به اسم فراماسونری.

 چی هست اینی که گفتم؟ خب به عبارت ساده تر یعنی همون چیز؛ البته بحث خیلی پیچیده تر از این حرفاست هاااااااااااااااااااااااااااااااا. بعد از کلی تحقیق و بررسی من فهمیدم که این چیز در کل چیز بدی هست و نباید انجام داد وگرنه می شی عضو جنبش فراماسونی اصلاحات. حتما می پرسین اینو از کجا درآوردم. والا وقتی داشتم تو گوگل این عبارت رو :"علامت فراماسون"جستجو می کردم تو پایین صفحه یه عکسی دیدم که روش نوشته بود "جنبش شوم".انقدر خوشگل طراحیش کرده بودن از بس این استعدادهای ما شکوفا شده بعد از انتخابات.تو وبلاگ هم سبزهای از خدا بی خبر رو شیطان پرست و سران فتنه(لعنت الله علیهم اجمعین) رو فراماسون و جنبش سبز رو جنبش فراماسونی یعنی جنبشی بر ضد امام عصر (عج) خونده بود. اشکال نداره هر چی دلشون می خواد به ما می گن این چیزهم روش... حالا بماند که آقای جنتی چقدر شبیه بز بافومت هستن و یه ارتباط نسبی با این دیو دارن.در وبلاگ نویسی هم تبحر خاصی دارند این مدافعان اسلام ناب احمدی. تازه به ندا آقاسلطان هم درجه بازیگری 33 رو دادند!!!
در مورد این 33 باید عرض شود که چیز... یکی از اعداد مقدس فراماسون ها هستش و فکر کنم آقای ا.ن هم دارای درجه 33 باشند یعنی ایشان چیز هستن... فراماسون اعظم .666 ایشان را از جمیع بلایا حفظ نماید... تازه دعانویسان دربار هم خبر از ظهور شخصی به نام "م ح م" در زمان انتخابات ایشان خبر داده بودند که طرفدارانشان با چیز کاسه کوزه قدرت ایشان را بر هم خواند ریخت که البته باید یادآورشد این عده بسیار اندک و در حدود هفتاد میلیون نفر بودند که به دست پاسداران اسلام ضد فراماسونی ناب احمدی در نطفه خفه شدند. حالا این که صداشون چرا در میاد جای چیز دارد!!!بحث

حتما هاله نور ایشان هم یکی از جادوهای کابالایی هستش که درجه 33 رو بهشون اعطا کردند ولی بعضیا می گن که هاله نور ایشون تقلبی بوده و انرژی لازم برای روشن کردن هاله مذکور از نیروگاه بوشهر تامین می شده!!! که باید به این افراد گفت که تو انتخابات و تو روز روشن تقلب میشه، این چیز که تو سازمان ملل بوده بابا. خدا آخر و عاقبت ما را در آخرالزمان ختم به بخیر یا حداقل یه چیزی تو همین مایه ها بفرماید!.

به هر حال هرچی مقام عظما تشخیص بدهند همان است و در کل ما غلط می کنیم حقمونو می خوایم. این حرفهای رو جدی نگیرید دارم از کهریزک آپ می کنم.

برام دعا کنید.

تا بعدا...

یا علی و خدانگهدارتون



۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

شب

زندگی مثل پیانوست... همان چیزی را می شنوی که می نوازی!


شب را دوست دارم! چون دیگر رهگذری از کوچه پس کوچه های شهرم نمی گذرد تا سرگردانی مرا ببیند چون انتها را نمی بینم تا برای رسیدن به آن اشتیاق داشته باشم...
شب را دوست دارم! چون دیگر هیچ عابری از دوردست اشکهای یخ زده ام را در گوشه چشمان بی فروغم نمی بیند...
شب را دوست میدارم! چرا که اولین بار تو را در شب یافتم ؛ از شب میترسم! تورادر شب از دست دادم...
از شب متنفرم! به اندازه تمام عشق های دروغین...
با آفتاب قهرم!چرا شبها به دیدارم نمی آید؟؟؟

۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه


سلام به همه دوستان گل و اغتشاش طلب خودم.
دیروز یه کم کار داشتم نتونستم بنویسم که بر من چه گذشت.اما امروز آپ می کنم چون یه جورایی حوادث امروز مربوط میشه به دیروز..
از اونجایی که من پریروز از پدر جان پول دانشگاه رو گرفتم منظورم همون دویست هزار تومن معادل دو میلیون ریال هستش دیروز واسه واریز پول به دانشگاه مذکور مراجعت نموده و مبلغ درخواستی رو به حساب دانشگاه واریز نمودم ،کوفتشون بشه الهی،بعد از این عمل شرم آور 18 واحد رو انتخاب کردم که اگه مشکلی پیش نیاد تو حذف و اضافه زمانبندی ها رو درست می کنم آخه واحدام یه جوری افتاده که فقط شنبه و یکشنبه و دوشنبه خودشم از صبح خروس خون تا نصف شب درس دارم.
حتما میگید به جهنم یه کم زودتر انتخاب واحد می کردی درسات تایم بهتری می افتاد. راست می گی خب.حرف حق جواب نداره (البته در مواقعی با استفاده از باطوم و چماق میشه جواب داد). به هر حال بعد از انتخاب واحد اومدیم خونه که مامانی گفت که برگه های سهام عدالت رو بردار ببر پست ببین چرا پستچی نیاورده دم خونه.
ما هم برداشتیم بردیم پست. دم باجه پست خیلی شلوغ بود و من در عجب بودم از مردم آگاهی که با آگاهی کامل به رئیس جمهور منتخب رای داده بودند و این آگاهی از اینجا معلوم بود که بعضیا دستشون کارتهای کد رهگیری برای هدرمند کردن یارانه ها بود و تو صف سهام عدالت ایستاده بودن! و همینطوری آگاهیشون رو به رخ قدرتهای استکباری می کشیدن. حالا اون بدبختی که هی می گفت یارانه ها اینجا نایستن بماند. جالب تر از اونا پیرمردی روستایی بود که با شونصد سال سن و در حالی که شکمش از گشنگی صدای کلاغ میداد؛ یکی از همین کارتا تو دستش بود و روش نوشته بود خوشه سوم ... بدبخت اومده بود اعتراض کنه که بابا من شکم خودمو نمی تونم سیر کنم چطوری بیام هر ماه فلان هزار تومن بدم آخرشم هیچی بهم ندن؟! فقط خدا به آبروی این ملت رحم کرده که خبرنگارای رسانه های استکباری تو پست و دم باجه سهام عدالت پیداشون نمیشه وگرنه... بگزریم معلومه که خوشه بندیها عادلانه بوده و طرح چهارم توسعه که کم کم همه مردم ایران زیر پوشش کمیته امداد قرار بگیرن داره محقق میشه.خدا ایشون رو برای ملت حفظ کنه!
ما هم رفتیم تو صف البته کدوم صف خودمم نفهمیدم بالاخره. رفتم جلو و از چندتا از این مردم آگاه خواستم که مدارکشون رو پشت سر هم بزارن یعنی بزارن تو صف. خلاصه نوبت من هم شد و یارو با یه من ریش گفت که چند لحظه که یه چیزی در حدود نیم ساعت طول کشید  صبر کنم.بعدشم گفت که سودتون اومده برو بگیر...
رفتم و برگه شو گرفتم البته انصاف نیست که نگم خیلی زود کارم راه افتاد. بعدشم اومدم خونه. اما امروز صبح که از خواب ناز بیدارم شدم سردری به غایت شدید گرفته بودم که تا به امروز سابقه نداشته است و تا همین الان که دارم می نویسم ادامه داره... حتما انقدر گیر به آقا دادم که آهش گرفته. توی راه بانک هم با خودم فکر می کردم که با این پول چه کارها که نمیشه کرد شوخی که نیست چهارصد هزار ریال معادل چهل هزار تومن پوله. واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدا
ولی انقدر سرم بیریخت درد می کرد که بیخیال مال دنیا شدم و اومدم تو خونه و تا الانم خواب بودم.
تا بعداً یا علی و خدا نگهدارتون

۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

چیکار کنم خدایـــــــــــــــــــــا؟!

خب امروز صبح که از خواب پا شدم سماورو روشن کردم چایی خوب دم دم کردم ... گلین چایی (حمایت از ما کلیک روی تبلیغات). به هر حال بعد از لومبوندن صبحونه که الحق و الانصاف بعد از کپیدنی معادل 8 ساعت که باید بگم امروز بیشتر خوابیده بوده و حسابی گشنه و تشنه و گیج و منگ و خنگ و ... بودم توپ چسبید عین سریش. بعدشم با کلی مِن و مِن پاشدیم بریم دنبال کارامون، چه کاری معلومه ثبت نام دانشگاه دیگه؛ ما که کار درست و پیمونی نداریم هر روز هم از صبح خروس خون تا نصف شب عین مگس میپریم اینور میپریم اونور آخرش هم دست از پا درازتر میایم خونه میشینیم فوتبال جریره نیگاه می کنیم. این هم از مزایای دولت خدمت گذار که ما نمیدونیم این همه طرح و طحر کجا میره که هیچ جوونی بیکار نیست!!!


خلاصه ما که رفتیم سمت دانشگاه دیدیم بعله دانشگاه شلوغه و من هم که چند روزی هست دنبال نمره انتحانامم نمیتونم به همین راحتیا گیرش بیارم.چیکار کنیم؟؟؟ رفتم سایت و یه اکانت خریدم و نشستم پشت کامپیوتر و زدم نمراتم را...

بد نبود ولی باید بخونم، آخه میدونید من از بچگی عادت نداشتم درس بخونم ولی همیشه شاگرد اول کلاسمون بودم. ولی اینجا دانشگاهه و کلی پول بالای هر کدوم از واحدام رفته. منم که ترم یکی بودم این چیزا حالیم نبود ولی خب باید خوند؛ چون بابایی پول یامفت نداره آقاهه.

ولی بعد از اینکه متوجه شدم کارم بد نبوده متوجه مساله بیخود دیگه ای هم شدم ... ، باید واسه انتخاب واحد جدید یه دویست هزار تومن معادل دو میلیون ریال (البته ناقابل) باید به حساب دانشگاه واریز کنم. بالاخره دست از پا درازتر برگشتم خونه و مساله دو میلیون ریال مذکور رو گفتم. باشد. بعد از کوفتیدن نهار گفتم یه کم استراحت کنم و چرت زدن بهترین گزینه بود ولی نمی دونم چرا چرت زدم انقدر طول کشید و من به جای اینکه چرت بزنم عینهو خرس خوابیدم.بعد داد و بیداد مامان جان از خواب شیرینی که به جای چرت زدن به خورد خودم داده بودم بیدارم کرد و گفت که یکی از دوستان پشت تلفنه من هم خواب آلود رفتم سر گوشی تیلیف و بعد از کلی حال و احوال پرسی اونوریه گفت که اگه عجله نکنی تمام ظرفیت ها پر میشه و اونوقت تو میمونی منظورم میمون نیستها می مونی هست با واحد های بیخود.

حالا من موندم که چطوری به پاپا بگم که واسه ترم 2 دو میلیون ریال معادل دویست هزار تومن پول خواستن.



یا علی گفتیم و وبلاگ نویسی آغاز شد...

با سلام باید خدمت دوستان و دشمنان که بسیار بیشتر از دوستان هستند و دوستان قشر اقلیت را در بر می گیرند باید عرض شود که از امروز وبلاگ من رسما و با شروع  دهه فجر برای ما و زجر برای دشمنان نظام که جدیداً معروف شده اند به فرقه سبز پوشان اموی که البته باید متذکر شد که خود من هم جزء همین عده حرمت شکن بی تربیت هستم (لعنت الله علیهم اجمعین) ،حالا با چه اصولی خدا می داند و آقای ا.ن؛ شروع به کار خواهد نمود.
باشد که خاطرات خوشی را بنویسیم...
انشاالله.